مناجات/ رحیم رسولی
خدایا به پیت و به بشکه قسم
به زنجیر چرخ درشکه قسم
به گلرنگ و ریکا و تاژ و گلی
به ماله، به فرقون، به استامبولی
به بیکار و بیپول و بیاسکناس
که از جیب خود میکند اختلاس
به چرتی که شلوارِ شُل میزند
شپش توی جیبش دهل میزند
خدایا به آبی و قرمز قسم
به اصلاً، به عمراً، به هرگز قسم
به نعل و به چکش، به دیوار و در
به عمری که شد در نوشتن هدر
مدد کن فیوز کسی نپّرد
خر لنگ ما هم ز پل بگذرد
در این دهر نامرد گردنکلفت
بیفد به چنگم دوتا گوش مفت
زنم هرچه جیغ است و فریاد و داد
کسی نیز عین خیالش مباد!
گرد/ عباس احمدی
با عرض معذرت از سیدضیاءالدین شفیعی:
باید غزل میگفتم اما درد نگذاشت
بادی که بوی زخم میآورد نگذاشت
باید غزل میگفتم اما درد نگذاشت
دلدرد و سردرد و سهنقطهدرد نگذاشت
در کنگره من حتماً اول میشدم، حیف
آن داور نالوطی نامرد نگذاشت
میخواستم در کوچه حالش را بگیرم
فوری ننه باباش را آورد، نگذاشت
امروز کنسل شد قرارم با نگارم
دلشورههای طرح زوج و فرد نگذاشت
باید مدیر حوزه یا ارشاد بودم
نه مثل یک بیکاره، یک ولگرد... نگذاشت
نگذاشت تا من نیز پشت میز باشم
نگذاشت این جسم سپید، این گرد نگذاشت
خواب نامه/ مهدی استاداحمد
دست از طلب ندارم تا این قَدَر بخوابم
بگشای در به رویم تا پشت در بخوابم
در طول روز خوابم، مانند جوجه چرتی
آیا شود که یک شب مثل بشر بخوابم؟
گویند روی معشوق تا یک نظر حلال است
آن یک نظر حرامم تا یک نظر بخوابم
هرکس به قصد کاری با کَس رَوَد به ویلا
اما مرا به ویلات یک شب ببر بخوابم
همواره وقت دیدار گل میخری برایم
یک بار هم، عزیزم، بالش بخر بخوابم
وقتی خمارِ خوابم کِی بی قرارِ عشقم
حتی شب عروسی من تا سحر بخوابم
گفتی: به روزگاری مهری نشسته، گفتم:
بیرون نمیتوان کرد، اما اگر بخوابم
فرقی ندارد اصلاً پهلو و طاقبازش
من حاضرم، عزیزم، حتی دمر بخوابم
وقتی که مستِ خوابم با جمله های بی ربط
در چرت و پرتِ الفاظ مانند بیت فعلی(!)
آن قدر در ترافیک خوابیده ام، که دیگر
در راه میتوانم مثل فنر بخوابم
از چارراه سیروس تا مولوی... که سهل است
از بندر گناوه تا رامسر بخوابم
من در تلاشِ خوابم، هِی بوق میزنی تو
بگذار یک دقیقه، ای بی پدر بخوابم
حتی اگر که ماشین با من کند تصادف
بعد از دو ثانیه مکث روی سپر بخوابم
در سینما همیشه وقتی که فیلم طنز است
ششصد نفر بخندند من یک نفر بخوابم
هر وقت بار دیدم بر دوش باربرها
گفتم که کاش چون بار بر باربر بخوابم
ایران و آنگولا را شاید کمیببینم
اما زمان پخشِ ایران قطر بخوابم
در طول روز وقتی چون اسب گرم کارم
حق مسلم ماست شب مثل خر بخوابم
مگشای تربتم را بعد از وفات و منگر
تا اندرون قبرم من بیشتر بخوابم
همواره قبل خفتن دنبال قرص خوابم
حتی اگر کنار قرص قمر بخوابم
هر دکتری که رفتم جز وحشتم نیفزود
هفتاد و شش پرستار رفتند وَر به خوابم
وقتی که نیمة شب یک شعر مینویسم
صد بار میروم تا روی اثر بخوابم
تا صبح میتوانم در وصف خواب گویم
نزدیک پنج صبح است، باید دگر بخوابم
نمایشگاه کتاب/ مصطفی حسنزاده
بخوان اگرچه که رنجآور است و سخت و عذاب
بخوان به نام نمایشگه بزرگ کتاب
حضور محفل انس است و مردمان جمعند
بساط عیش مهیاست با همه اسباب
هوای خوب بهار است و جوّ فرهنگی
فضا شبیه خرابات و آب عین شراب
و عشق طبق روال همیشه مرسوم است
میان خلق اعم از ثوابدار و عقاب
یکی مقابل یارش تمامقد به سجود
یکی برای عبادت نشسته در محراب
یکی مجرد و تنها، دوتا بغل به بغل
یکی احاطهشده با تمامیاصحاب
پسر زکول پدر رفته است تا بالا
چنانکه از تنة بید میرود سنجاب
(همیشه باربری از وظایف مرد است
رفیق! مرد بمان و سر از وظیفه متاب)
یکی به داد و هوار است گرم بیداری
یکی به روی چمنها گرفته گوشة خواب
تمام شهر فشرده شدهست در یکجا
هزار نقشه و طرح و هزار رنگ و لعاب
چنان شلوغ که گویی قیامت است به پا
چنان فشار که دائم عذاب پشت عذاب
چطور مرد و زنش را جدا کنم از هم؟
چطور شیر و شکر را جدا کند قصاب؟
چگونه غرفة مذکور میشود پیدا؟
مگر به جنبل و جادو و رمز و اسطرلاب
رسیدهای به کتابت، ولی چه شد تخفیف؟
تمام قیمت آن را میآورد به حساب
مؤدبانه به صندوقدار میگویی:
«عزیز! وضع غمانگیز بنده را دریاب»
(بماند اینکه همیشه عواملی هستند
که جز به جنس مؤنث نمیدهند جواب)
تمام پاسخ او یک کلام بود: «زرشک!»
تو را از آنهمه زحمت چه شد نصیب؟ سراب
تو را چنانکه تویی هیچکس نمیفهمد
دلت برای خودت میشود همیشه کباب
از این کباب شدن تشنه میشوی و سپس
تویی و سیل حریفان تشنه در پی آب
و در ادامه ببخشید، دست ما هم نیست
نتیجتاً معذوریم؛ رویتان به گلاب
عطش که میرود از بین، تازه مشکل بعد:
کجاست سمت خلا؟ میدوی به حال خراب!
همیشه خاطرهها را خراب میکردهست
وجود فاصلهای بین ما و دستبهآب...
(به بیت بعدی لطفاً توجه کافی
کنید؛ بعدش من میروم دگر به شتاب)
مواظبت کن تا اینکه خواندنت نشود
کتاب بعد کتاب و حجاب روی حجاب
خلاصه قصه دراز و خیال ما هم شاخ...
تمام شد بهخدا، رفتم...آخ گوشم، آخ!
|